۩ بـﮧ بعضیآґ بآیـב گف :
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:16

۩ بـﮧ بعضیآґ بآیـב گف :

عزیزґ این راهے ڪﮧ تو בارے میرے رو مـآ

قبلـا [ شآشیـבیـґ ] تـوش :|

شنآ ڪنے زوב تـر میرسے

 

 

فروشگاه اینترنتی کانادا


ناناز


⇚مــیـگــی مــیـرَم
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:13

⇚مــیـگــی مــیـرَم تـــا نـَبـاشــَـم دور و بــَـــرت!!؟؟

⇚بـــاشِــہ مـیـری دَر رو هَــم بِــبَـنــد پـُشــت سَـــــرت✘✘✘

 

ڪــﻨـﺎﺭِ ﻫـــــﻢ ﻳـﺎﺭ ۅ ﻳـﺎﻭﺭ ...


ناناز


⇜مـڹ یــہ بَــچـہ تُـــخـــسِ
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:12

⇜مـڹ یــہ بَــچـہ تُـــخـــسِ ⇜بــۍ ...

⇜مـڹ یــہ بَــچـہ تُـــخـــسِ ⇜

بــۍ اعـصابــــ ڪہ ⇜

لِنـــگـــہ نـــــدارہ ⇜

فـــدا سَـــرَم اگـــہ ⇜

ڪسـۍ دوسـَـــم نَــــدارہ✘✘✘ :|


ناناز


☜بــــہ اِحـساسـاتــَــم
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:10

☜بــــہ اِحـساسـاتــَــم

☜"لیـــدوکائیـــــن" ☜

✘زَدَم الَــاڹ بــی حِســِہ ☜

✘بــــۍ حِســـــِـم✘

× این روزا از نَفسایِ ...


ناناز


مثه سرویس هشت تیکه آگرین ^_^
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:9

اینایی ک هر روز یکی میشه نیمه گمشدشون . . . . . . . .

اینا رو اذیت نکنید! اینا رو خدا تیکه پاره آفریدشون...

مثه سرویس هشت تیکه آگرین ^_^

ﺩُﻧــﯿــﺂ ﺷــُــــﺪﻩ ﻣــَﻨـــﻔــِﻌــَت❂ ﭘــَـــﺲ کـــونــِـــه ...


ناناز


من از اون دستــــه آدمــــام
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:8

سیلآام :)))) خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینستا کی ...

 

من از اون دستــــه آدمــــام کـــــــه بـــــه✘هیـــــشـکی✘ مربوط نیـــــ✌ــــس...


ناناز


بــہ بََـــعــــضــیــا ✖✖چـــے بِــگـــم؟؟؟
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:8

بــہ بََـــعــــضــیــا ✖✖چـــے بِــگـــم؟؟؟

وِلــش... اَرزِش ڪـلـمــہ هـایِ مَـغـزَبـالـاتَـر اَز ایـלּ פَـرفـا๛ ✖✖

بِـزار فِـڪ ڪُـنَـלּ پَـرچَـمِـشـوלּ بـالـاسـت و مـا جَـفَـنگـیم✖✖

פֿـَــبــر نَــבارَלּ ڪَــپــورَלּ و مــا نَــهنگیم!هــه ✖✖

ٺـــــــــو همینے هســــــتے‍ ڪہ هستـــــے‌ ...


ناناز


ببین عمویی
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:7

☜بــــبين عــمويي☞ اگـــه مــا اُسكــــل بشـــيم ◀

◀از فــــردا اُسكـــلي مــــُــد ميشــــه✖✖

◀خُـــــــــــــــــدا چِـــــرا نِمیگیـــری دَستَــــــم ▶ ...


ناناز


من
جمعه 20 شهريور 1394برچسب:,12:6

مَن ✘مِعدَمو با فَست فود ...

مَن ✘مِعدَمو با فَست فود و مُخَلَفات ... ヅ

✘گوشَمو باهَنذفری های شَبانه ... ヅ

✘مُخمو بارابطه های پیچیده ... ヅ

✘ریه مو باسیگارو قَـلیون ... ヅ

✘اَعصابَمو با کَـل کَـل ... ヅ

✘چِشَمو با گوشی ... ヅ

⇜ به فـآک دادم ⇝#هه


ناناز


مادر
دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:,16:43

  • سلامتی همه مادرا....

سلامتی همه مادرا....


ناناز


یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,22:30

باسلام و عرض ادب خدمت دوستانم این مطلبی رو که میزارم تجربه من نیست منم خوندم آخرش مجبور شدم به اشتراک بزارم.
سلام مصطفی هستم 32سالمه.بخاطر آرامش وجدانم و اینکه شاید این متن ب دست امثال من برسه این متن رو مینویسم.امیدوارم درسی باشه برای بقیه... چند سال پیش با پریسا آشنا شدم و چون دختر پاکی و معصومی بود بعد ازمشورت وتایید خانوادم باهم ازدواج کردیم. زندگی معمولی و آرومی داشتیم.بعداز دوسال کم کم هوس کردیم بچه دار بشیم.و من وقتی تصور میکردم بابا میشم تمام وجودم رو آرامش و یه حس خاص ک فقط بابا ها میتونن درک میکنن، فرا میگرفت. برادر و خواهرانم همه شون پسر داشتن. ولی من همیشه از خدامیخاستم بچم دخترباشه. باهمسرم توافق کردیم ک فقط یک بچه داشته باشیم و من از صمیم قلب آرزو میکردم بچمون دختر باشه. همسرم دوماه حامله بود ک باهم ب مشهد رفتیم و چون شوق و ذوق زیادی ب بچه داشتیم کلی لباس و عروسک خریدیم.پریسا بمن میگفت فقط از خدابخواه بچون سالم وصالح باشه.ولی من میخندیدم و میگفتم سالم باشه صالح باشه دختر باشه..... وقتی از مشهد اومدیم اتاق بچه رو تزیین و مرتب کردیم .گذشت وگذشت. پریسا 4ماهه حامله بود سونوگرافی رفت و دکتر گفت بچه تون سالمه و دختره... نمیتونم بیان کنم ولی خدارو بخاطر لطفش خیلی شکر کردیم. گذشت وگذشت.... من و پریسا بخاطر شرایطش رابطه زناشویی مستقیم نداشتیم.. ولی بخاطر روحیه پریسا و مخصوصا خودم نمیذاشتم رابطه جنسیمون سرد بشه.. متاسفانه ی کم اراده من سست شده بود..یکروز ک با یکی از دوستام تو مغازه نشسته بودیم بهم پیشنهاد داد ک وقتیکه مادرش خونه نیس یکی از دوست دختراشو ببریم خونشون... منم شرایطم طوری بود ک دوستم بیشتر وسوسم میکرد...قبول کردم و ..... . گذشت... تا اینکه باز این کار و هر بار با یه خانم تکرار شد... دیگه احتیاجی نبود ک طرفه پریسا برم. از اینکارم لذت میبردم.. پریسا همش بمن کنایه میزد اما من جدی نمیگرفتم و میگفتم من منتظرم بچه مون بدنیا بیاد بعد رابطمون مثل سابق میشه.از صمیم قلب پریسا و بچه مون رو دوست میداشتم اما مثل کسی ک اعتیاد داره ب این کار وابسته شده بودم.اما اصلا فکرشو نمیکردم پریسا بمن شک کنه. پریسا هفت ماهه حامله بود ومن هی بیشتر تو لجنزاری ک بخودم درست کرده بودم غرق میشدم.ای کاش میشد ب گذشته بر میگشتم. ی شب ک عروسی دوست پریسا بود تصمیم گرفتم در نبود پریسا یکی از دخترها رو بیارم خونه.چند بار این کار رو قبلا انجام داده بودم.عصر پریسا بامن تماس گرفت و گفت با خواهرش ب آرایشگاه میره.منم ک فرصت رومناسب دیدم دختره رو ب خونمون آوردم ... حدودا یکساعت بعدش دختره رفت ومنم ک خیلی هول بودم ب پریسا زنگزدم هرچی زنگزدم جواب نداد. ب خواهرش زنگزدم اون گفت خبری از پریسا ندارم.دلواپس وعصبانی شدم. دوبار صدبار هزاربار زنگ زدم جواب نداد. داشتم دیوانه میشدم.شاید اگه حامله نبود بهش شک میکردم و دربارش فکرای بد میکردم. ساعت7شب بود.و خبری از پریسا نبود. کفشامو پوشیدم ک برم بیرون ک یکدفعه دیدم هر سه تا کفش پریسا سرجاشه.تعجب کردم.اومدم یکی یکی اتاق و آشپزخونه رو نگاه کردم .ترس تو دلم افتاد ک نکنه پریسا خونه بوده و همه چی رو دیده.. حمام و توالت رو هم نگاه کردم فقط تو کمد لباس نگاه نکرده بودم. در کمددیواری رو باز کردم..... پریسا توکمد بود اما انگار خودشو ب خواب زده. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم ...گفتم تو اینجایی ؟؟ مگه آرایشگاه نبودی؟؟ جواب نداد... وقتی تکونش دادم ی دفعه افتاد.. لباسش غرقه ب خون بود.. پریسا رگ دستش رو زده بود..و من اصلا باورم نمیشد..او همه چی رو کامل دیده بود... وقتی اونو ب بیمارستان رسوندم او تموم کرده بود دکتر گفت بخاطر خونریزی شدید مادر و بچه هردو مردن...تموم دنیا بر سرم خراب شد هنوز همه از من میپرسن چرا..مگه چ مشکلی داشتید ک پریسا خودشو کشت و فکر بچه تو شکمش رو هم نکرد... ومن فقط نگاشون میکنم و حرفی ندارم بگم.بیمارستان دوتا جنازه تحویلم داد. حالم خییلی خرابه..ب کسی چیزی نگفتم و لی زندگی ک بعد از پریسا برام مونده از عذاب طناب داربدتره. بی اختیار ب اتاق دخترمون میرم و ساعتها زانو میزنم و اشک میریزم ومیشینم لباسها و عروسکها رو نگاه میکنم.برگه های سونو و آلبوم عکس تنها یادبودیه ک _از پریسا و دخترم برام مونده. پریسا من اشتباه کردم اما این تقاصی نبود ک بخاطر یک لحظه لذت و نفهمی بخام پس بدم. تو حق زندگی داشتی. زندگی برای من تموم شده.پریسا فقط یک رویای کوتاه بود.بارها خواستم تیغ رو روی رگهام بکشم اما شهامتش رو ندارم. تیغی ک پریسا هفت بار رو دستاش کشیده بود...میخام برم اعتراف کنم اما برم چی بگم.؟؟ چی عوض میشه؟؟ پریسا برمیگرده؟؟ دخترم چی؟؟ یا امام رضا قول داده بودم ک دخترم بدنیا اومد سه تایی بیام پابوست.. پریسا خیلی ظالمی.. من صدبار گناه کردم بهت خیانت کردم اما تو یکبارب همیشه نابودم کردی.. هر روز سر خاکشون میرم.. ازشون معذرتخواهی میکنم.. اما دریغ از یک جواب... از خودم متنفرم... از همه زنهای هرزه متنفرم. دلم میخاد اون دختری رو ک اونروز آورده بودم رو بکشم..اما آخرش میبینم مقصر اصلی خودمم.... پریسا امروز پرنیا هشت ماهشه... یعنی دختر هشت ماهه چجوریه؟؟ میتونه بنشینه؟؟ تاکی باید ب پرنیا شیر بدی؟؟ حوصلم سر رفت کی صدا میزنه بابا. پریسا دامن بنفشه ک از مشهد خریدیم کی اندازشه؟؟ پریسا بخدا من نمیخاستم اینطور بشه. پریسا لعنت ب من... خدایا به خون امام حسین ع قسمت میدهم هر کس این را کپی کرد غم دلش رو رفع کن و حاجت دلش را براورده کن. آمین خودم زیر 1 دیقه جواب گرفتم همین نخونده یه آرزو بکن. .﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾.. اینو بخون وبفرست اگر نفرستیش به قران پشت کردی تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به3 گروه بفرست ببين تا60دقيقه ديگه خدأبرات چه میکنه


ناناز


نمیدونم
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,17:54

نمیدونم
ما خوش مزه میرینیم
یا گه خور زیاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


ناناز


جنگل
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,17:52

بعـضیـا یـﮧ جـورے رفـتـار میـکـنـטּ

ڪـﮧ بـایـد بـهـشـوטּ گـفـت

عـزیـزم درسـتـﮧ ایـراטּ جـنگـل زیـاد داره,

امـا شـمـا دارے تـو شـهر زنـدگـے میـڪنـے.

یـا بـرگـرد پیـش دوسـتـات یـا آدم بــاش خـواهـشا!


ناناز


گمشو برو لاشی
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,17:52

عَـزیـزَمـ مَـטּ  Sami Beigi نـیـسـتَـمـ ڪِـﮧ مـیـگِـﮧ :

בُنـیـا رو گَـشـتَـمـ تـا ڪِـﮧ تـو پِـیـבا شـﮯ هـیـچـﮯ نِـمـیـفَـهـمَـمـ فَـقَـط مـیـפֿـوامـ بـاشـﮯ

مَـטּ مـیـگَـمـ :

בُنـیـا رو سـاפֿـتَـمـ تـا ڪِـﮧ تـو آבَمـ شـﮯ هـیـچـﮯ نِـمـیـفَـهـمَـمـ گُـمـشـو بُـرو لـاشـﮯ :))


ناناز


بغضم میگیرد....
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:20

بغضم میگیرد....

وقتی که میبینم عشق برای پسران میشود

" الهی مامان قربون پسرش بره که دلش گیره"

و برای دختران میشود

"غلط کردی دختره چشم سفید بی آبرو"

بغضم میگیرد..
.

وقتی که میبینم پسران شهر با هزاران دختر

و شایدم زن میچرخند و میگردند و این اقتضای

سنشان است و همان دختران فاحشه اند..
.

بغضم میگیرد..
.

وقتی میبینم پسری که برای همخوابی حتی از سگ هم نگذشته

ولی برای ازدواج دنبال دختر آفتاب مهتاب ندیده میگرده

بغضم میگیرد...

وقتی که میبینم دخترک جسمش را تقدیم عشقش میکند  

و در آخر "فاحشه"می خوانندش...

بغضم میگیرد...

وقتی که میبینم پسری که

حتی به پیرزن همسایه رحم نکرده ولی

وقت ازدواجش که میرسد دست میگذارد

روی پاکترین دختر شهر...

بغضم میگیرد....

 هر کی پول بشتر داره احترام هم بیشترداره

آشنا به آشنا رحم نمیکنه و

مجبوری با غریبه ها بیشتر باشی

بغضم میگیرد...

زورمون میاد به یک فقیر کمک کنیم

ولی زمان فوتش روی جنازه اش پول می اندازیم

بغضم میگیرد...

زمانی که باید به شادی هم بریم نمیریم

چون که کار داریم سرمون شلوغه

ولی زمان غم اولین نفر که هستیم که میایم سر قبرش

بغضم میگیرد...

وقتی که برای ناموس خودش وقت صحبت کردن نداره

ولی تا پاسی از شب با دختران غریبه لاس میزنه

حتی برا یک دختر غریبه حاظر بمیره

همین میشود تو این اتاق تو با یکی دیگه سکس چت میکنی

و تو اتاق دیگر  ناموست با یکی دیگه سکس چت میکنه

.

.

.

.

بغضم میگیرد...

از این همه تبعیض ؛


ناناز


لاشی
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:13

✘✘✘ لــــــاشـــــــی ✘✘✘

✘✘✘ طــــوری زنـــدگــی کــن کــــــه اگــــــــه ✘✘✘

✘✘✘ بـــا BF جــــدیــــدت رفــــتـــــی ✘✘✘

✘✘✘ کــــافـــی شـــاپ BF قــبـلــیـت ✘✘✘

✘✘✘ وقـــتـــی خــــودش اومـــــد و گـــــفـــت ✘✘✘

✘✘✘ چــــی مـــیــــل داریــــد؟ ✘✘✘

✘✘✘ وقــــتـــی گــــــفـــــتـــی هــمــــون همـــــیــشگی ✘✘✘

✘✘✘ نـــکــــشـــه پـــایـــیــن بـــگــه ✘✘✘

✘✘✘ بــــــــــخــــــورشــــــ ✘✘✘


ناناز


... هه!
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:8


ناناز


تف تو ذاتت
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:8

تف تو ذات اوטּ בخترے ڪ:



زبونشو تا تـہ میڪنـہ تو حلـᓆ בوω پـωـرش



بعـב ωـر ωـفرہ از لیواטּ باباش آب نمیخورہ



میگـہ בهنیـہ


ناناز


وقتی
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:5

وقتــــی^ "قرتـــی" شــده☜شـــاخ


" هــــرزه" شــده☜داف


" عشـــق" شـــده☜خــاص


"لاشـــی" شـــده☜داش


"تفریـح" شـــده☜لــاس


" تنهــــایی???" پرچمــــت بالــاس "!!


ناناز


نفرین
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:3


ناناز


حالمو خوب نکرد
یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:,14:2


ناناز